حدود ده سالم بود، یادم میاد که روزی پدرم، دو تا اسباب بازی برای من و برادرم که چهار سال از من کوچکتر بود، آورد، یکی آبی و اون یکی قرمز، مکعب مستطیلی بود با گردانه ای گرد که برایم گردی چرخ و فلک را تداعی میکرد، محفظه هایی در آن چرخانک وجود داشت که شیشه های شکسته شده ای و دکمه و در واقع خرت و پرتهایی در داخل اون جا خوش کرده بودند، از اون جایی که من از طفولیت، عاشق رنگ آبی بودم، آبی را انتخاب کرده و برادرم رنگ قرمز آنرا البته انتخاب که چه عرض کنم اجبارا انتخاب کرد، مثل خیلی اجبارهایی که از روی ناچاری اسم انتخاب را بر روی انها میگذاریم، چونکه وقتی از میان دو تا وسیله، و دو نفر، من یکی را که باب میلم بوده انتخاب کرده ام، برادرم که دیگر حق انتخاب نداشته و اختیار از او سلب و باید تن به جبردهد.
اسم اون اسباب بازی ( زیبابین ) بود، در اون زمان کلمه اش خیلی برایمان سنگین بود و ماهیت کلمه را نمیدانستیم، فقط از زیبای آن خرت و پرتها در لنزی کوچک، لذت میبردیم
با هر حرکتی، اشکال نو و هندسی زیبایی را شاهد بودیم، چند ماه گذشت و منهم طبق عادت و کنجکاویم، پس از اینکه اون اسباب بازی برای ما عادی شد، به مرحله کالبد شکافی رسید. میخواستم بدانم که چه عاملی موجب تشکیل این همه زیبایی میشود و بدور از چشم والدین، آن وسیله را کالبد شکافی و آینه های آنرا در آورده و یادمه اون موقع با الهام از آن آینه ها، با جعبه ای مقوایی، نمونه مشابهی را ساخته و برای کاردستی به مدرسه بردم .
حالا خز اون زمان حدود چهار دهه میگذرد و من در اواخر دهه چهارم زندگیم هستم. وقتی به به اون اسباب بازی و نحوه برخورد ما با آن وسیله فکر میکنم، خیلی برایم جالب است که
اولا چه خوب بود که با کوچترین هدیه و وسیله ای شاد میشدیم و سر از پا نمیشناختیم حتی برای من که انواع اسباب بازیها را داشتم، ولی همچنان با کوچکترین هدیه ای سر از پا نشناخته و در پوست خودم، نمیگنجیدم .
پس چرا حالا از اون شادابیها و خنده های برآوده از عمق وجودمان خبری نیست، کجای عرف و دین و قانون شادی را منع نموده، چرا شاديهايمان بسیار سخت شده و سخت به وجد میآئیم، خیلی خوب و پسندیده است که همان روحیه کودکیمان را، الان هم تقویت نمایم ،
الطاف خالق به من و ما خیلی بیش از یک اسباب بازیست، ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه دست بدست هم داده، تا ما، فقط ما شاد باشیم، ولی این خود ما هستیم که مانع عبور نور شادی به درون خود شده ایم، آنهم با درگیری های خودساخته، تکلفهای تصنعی و حواشی ای که میتوانست نباشد ولی آنرا ساخته و به آن دامن زده ایم و با حذف آن در زندگیمان، نه تنها خللی ایجاد نمیشود، بلکه در حکم روغنکاری ای است برای چرخ دنده های زندگیمان، دور و بر ما، پر است از خرت و پرت، فقط آینه ای میخواهیم تا آنها را زیبا ببینیم، آئینه ای که از روح لطيف ما ساخته شده است، با تلطیف روحمان، ائینه زیبابین را ساخته و عالم را زیبا میبینیم.
یادمه که آئینه اون اسباب بازی سه تا بود که در کنار هم طوری قرار داده شده بودند که تصاویر همدیگر را منعکس مینمودند و در نهایت تلفیقی از آن سه، با هم، تصویری زیبا را به نمایش گذاشته و اوج شاهکار هنری ای را به منصه ظهور مینهاد، حتی اگر یک لکه ای هم بر روی یکی از آئینه ها میافتاد، آئینه های دیگر، آن لکه را به زیبایی بدل کرده و شکلی هندسی را از همان لکه ،نمایش میدادند ولی زمانی که غبار و آلودگی و شکست از حد گذر کرد، دیگر، آئینه های سالم، نمیتوانستند پوشش دهند و عملا آنها هم دست از کار کشیده و در نهایت اسباب بازی من به سطل زباله تحویل داده شد، حتی آن موقع بازیافتی هم نبود که بتوان آن را بازیافت نمود .
اگر در خانواده ها، اجتماع، ادارات و کوی و برزن افراد با صفا و صمیمیت در کنار هم قرار بگیرید، میتوانند زیبائیها را زیباتر و کاستبها را نیز با اصلاح و تغبير، به زیبایی بدل نمایند
شاد و زیبابین باشید
فرشید احمدی
2022.01.01
1400.10.11
سماع قلم
مکتوبات ( فرشید احمدی )