بازنشستگی، بازگشت به دنیای کودکی

menuordersearch
farshidahmadi.com
چهارشنبه ۱۱ تیر ۴
(0)
(0)
بازنشستگی، بازگشت به دنیای کودکی

بازنشستگی، برخلافتصوررایج که پایان راه و فصل خموشی‌ست، در حقیقت نقطه‌ی طلایی بازگشت است؛ بازگشت به خودِ اصیل، به آن کودک شاد و پرامید درون که زیر خروارها مسئولیت، توقع، و کارِ اجباری مدفون شده بود. این مرحله، فرصتی است بی‌نظیر برای پالایش زندگی و بازنگری در آنچه واقعاً برای ما معنا دارد.

در ادامه، تحلیلی چندلایه درباره‌ی این بازگشت به رؤیاها، علایق و بازی‌های روحی در بازنشستگی ارائه می‌شود:

۱. فرصت بازیافت هویت

کودکی ما پر بود از رؤیاهای بلند: خلبان شدن، نوشتن یک کتاب، کشف جهان، یا حتی نواختن سازی خاص. بازنشستگی، چون سایه‌سار آرامش پس از توفان، این امکان را می‌دهد که از نو بیندیشیم:
«من که بودم؟ چه می‌خواستم بشوم؟ چرا رها کردم؟»

۲. تجدید عهد با علایق گم‌شده

زندگی شغلی، مانند موجی خروشان، بسیاری از علایق ما را با خود برده است. نقاشی‌هایی که نیمه‌کاره ماندند، باغچه‌ای که هیچ‌گاه نکاشتیم، سازی که در گوشه‌ی خانه خاموش ماند...
حالا وقت آن رسیده تا آن علاقه‌ها را از گوشه‌ی دل بیرون بکشیم و بگوییم: «برگرد، حالا دیگر وقتم مال خودم است.»

۳. احیای کودک درون

کودک درون ما همیشه مشتاق «بازی» است؛ نه بازی‌های سطحی، بلکه بازی‌هایی روحی که آفرینش، خیال‌پردازی، طبیعت‌گردی، یا حتی نوشتن خاطرات را دربرمی‌گیرد.
بازنشستگی یعنی:
«ای کودکِ خندان، حالا با هم برویم تاب بخوریم، شعر بخوانیم، دنیا را دوباره کشف کنیم.»

۴. درمان ناتمامی‌ها

رؤیاهای ناتمام همچون زخم‌هایی پنهان در جان ما مانده‌اند. اما حالا می‌توانیم آرام‌آرام به سراغشان برویم، با مهربانی، بدون عجله، بدون نگرانی از قضاوت دیگران، و آن‌ها را تمام کنیم.
حتی اگر کتابی نیمه‌نوشته مانده، حتی اگر ساز زنگ زده، حالا وقت درمان است.

۵. زیستن در لحظه، نه برای آینده

تا پیش از بازنشستگی، بیشترِ زندگی صرف «ساختن آینده» می‌شود. اما پس از آن، تازه می‌توان به «لذت حال» رسید. و این، همان زیستن کودکانه است:
بی‌محاسبه، بی‌تردید، بی‌عجله.

۶. مراقبه و معنویت: بازی‌های روحی ناب

در این مرحله، بازی‌ها تغییر ماهیت می‌دهند. دیگر بازی‌ها بیرونی نیستند، درونی‌اند:
یادگیری مراقبه، خواندن عرفان، قدم زدن بی‌هدف، شنیدن صدای باد.
اینجاست که مولانا می‌گوید:
«در اندرون من خسته دل، ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست»

۷. سفر درون به جای سفر شتاب‌زده‌ی بیرون

حال می‌توان با فراغت، سفرهایی تازه آغاز کرد؛ نه با هواپیما یا قطار، بلکه با کتاب، تفکر، نوشتن، و گفت‌وگو با درون.

۸. هدیه‌ای برای جهان

رؤیاهای ناتمام فقط برای خود ما نیستند. شاید در این سن، کسی شروع به نوشتن داستان‌هایی کند که نسل‌های آینده بخوانند.
بازنشستگی، به‌راستی یک مأموریت تازه است:
رسالت زیستن بدون اضطرار، و بخشیدن نور تجربه به دیگران.

جمع‌بندی شاعرانه:

بازنشستگی، نه پایان، بلکه بازآغازی‌ست
نه خاموشی، که آوازی نو
نه وداع با زندگی، که آشتی با زندگی اصیل
نه عبور از زمان، که بازی در میدان بی‌زمانی...

پرسش‌های متداول
گالری تصاویر محصول
 بازنشستگی و بیداری کودک درون
تصاویر
بیشتر

سایت سماع قلم، پژواکی از آگاهیست

instagramtwitertelegramaparatfacebook