حرکت در مسیر رشد و کمال، حرکتی است ذاتی که در درون و نهاد انسانها سرشته شده است، تعالی و خداشناسی را نمیتوان در کلاسهای دانشگاه و مکاتب یافت، خدا را میتوان در لایههای قلب افراد ساده جست، خدا را میتوان در لایهها و لابلای آثار بزرگان جست، خدا را میتوان در بیت بیت کتاب مثنوی مولانا جست، خدا را میتوان در اشکهای افراد ساده و بی غل و غش جست و واقعیت اینست که خدا را نمیتوان در کلاسها و محافل و مکاتب و حوزههای علمی و علمیه و اماکن غیرانتفاعی آنهم با عدد و آمار و قیل و قال و ضرب ضربا آموخت، زیرا خدا آموختنی نیست، و صد تاسف اینکه همه به گمان خود سعی در شناساندن خدا را دارند در حالی که هر آنچه تلاش در مسیر خداشناسی شود، فقط فاصله فرد را از خدا بیشتر و بیشتر میکند. گفتنش سخت است خدا را در کوچه پس کوچههای بازار جستن، البته هیچگاه نباید استثناها را نادیده گرفت یادمان نمیرود که امثال عارف علی اکبر نهاوندی معروف به مرشد چلویی و اسماعیل دولابی، پس نتیجه میگیریم همه جا خدا را میتوان جست ولی در سادگی ها و بدون حاشیه و فریب، انحصار خدا و محصور نمودن آن به صرفاً در معابد و مساجد و تکایا و اماکن تعریف شده، شرک جلیست و به عینه مصداق عوامفریبیست، بزرگترین ظلمی که میتوان به خالق هستی کرد این است که او را انحصاری بکنیم اورا در یک دین و مسلک و مرام، زندانی کنیم اصلاً بزرگترین ظلمی که میتوان به خدا کرد این است که خدا را در کلیشه دین تعریف کنیم، تفاوتی ندارد که این دین چه دینی باشد، بودا و یهود و مسیح و اسلام، سیک و برهمن، شیعه و سنی، ۱۲ امامی و ۷ امامی صوفیه و درویش مسلکی و خانقاه و دیر و کنشت، یافتن و جستن انحصارا معنویت در ظرف مکانی خاص و طی طریقی ساختگی، کاریست بس عبس و بیهوده. خدا همه جا هست در دیر و معابد، دیسکوها و کنسرتها، در زمینهای ورزشی و کنار دریاها، در کف اقیانوسها و اوج کهکشانها، در استیجها و تئاترها و سینماها در کوچه و بازار و زیرزمین و پشت بامها خداوند در همه جا هست، شاید اگر بخواهیم این معادله را سادهتر بگوییم باید بیان کنیم که خداوند فقط در دلها وجود دارد، وقتی که در دلها وجود داشت به هر جایی که بروی پس همان جا خداست، دوستی میگفت آیا میشود با خدا شوخی هم کرد در جوابش پاسخ دادم که بله چه کسی بهتر از خدا چه عزیزی نزدیکتر از او که بتوان به راحتی با او شوخی کرد، حکایت شعر معروف موسی و شبان را به یادم آورد آنجایی که شبان از روی سادگی خود با خدا راز و نیاز میکرد ( تو کجایی تا شوم من چاکرت )، و موسی که خود را پیامبر خدا میدانست با الفاظش به راحتی او را از خالقش جدا کرد به نحوی که نهیب خالق را به صراحت دریافت که ای موسی (تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی) پس حال ببینیم آیا آنهایی که فاصله و جدایی میان مردم و خدا میاندازند چه پاسخی باید در درگاه الهی بدهند. من خودم بیش از 4 بار فیلم پی کی را دیده ام و دیدن این فیلم را به همه دوستان توصیه میکنم و سعی دارم تا با تفسیر این فیلم، حق مطلب را ادا نمایم.
پس نتیجه میگیریم
۱ - میان خدا و دین و مذهب و مسلک هیچ الزامی در ارتباط نیست، خداوند هیچ ارتباطی با هیچ دینی ندارد
۲ - خداوند در همه جا حاضر و ناظر است, وقتی که ما در آنجا حاضر باشیم، زیرا او از ما جدا نیست، پس هرجا که ما حاضر باشیم خدا هم حاضر است
۳ - فریب عوام فریبیان را نخوریم آنان که به خاطر کسب منافع خودشان خدا را در اماکن خودشان منحصر نمودند، پس خدایی که داخل یک مکان حصرشده باشد و یارای آزادی خود را نداشته باشد بهتر است که در همان مکانها محصور بماند
۴ - تا میتوانید با هر زبان و هر گویش و هر ادبیاتی با خدای خود راز و نیاز کنید با خدای خود در تنهایی شوخی بکنید هیچ ایرادی ندارد
تمام متون، دست نوشته های وتصاویر ارائه شده در این سایت، با هدف تسریع و تسهیل در مسیر آرامش درون خودم بوده و به هیچ عنوان برای ارائه به دیگران توصیه نمیگردد،
با تشکر
گالری تصاویر محصول
تصاویر
بیشتر