اخ القرآن یعنی نظیر و شبیه قرآن است این تعبیر در حقیقت بازگو کننده عظمت لفظی و محتوائی این کتاب است. محدث نوري " عليه الرحمة " در کتاب مستدرک الوسائل بيان کرده : صحیفه سجادیه را به أخت القران ( خواهر قران ) وصف نموده اند ونهج البلاغه را أخ القران ( برادر قران ) گفته اند و همانطور که قرآن کريم را خداى تعالى به زبان حضرت خاتم الانبياء ( صلى الله عليه وآله ) بيان فرموده، نهج البلاغه و صحيفه را هم که سخنان آن از منبع علم الهى تراوش کرده به زبان مقدس دو على ( عليهما السلام ) جارى گردانيد است .
بسیارى از شارحین نهج البلاغه جمله ى معروف ""کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق"" را در این مقام یاد مى کنند. برخى دیگر به این کتاب شریف لقب ""اخ القرآن"" داده اند و کلمه ""اخ"" که در اصل لغت به معنى برادر است، در مواردى به معانى مصاحب و همزاد و مانند، بکار مى رود و پیداست که اخوت نهج البلاغه با قرآن به ملاحظه ى همین معانى مجازى است یعنى کسانى که مى گویند نهج البلاغه ""اخ القرآن"" است، مقصودشان این است که نهج البلاغه راهى را پیموده است که قرآن آن را پیموده و بخوبى از قرآن متابعت کرده و قدم جاى قدم قرآن نهاده است.
و معلوم است که طبق عقاید دینى مسلمین- مخصوصا شیعه ى امامیه- بعد از کلمات پیغمبر اکرم "ص" سخنى شبیه تر به قرآن از کلام امیرالمومنین على- علیه السلام- یافت نمى شود، زیرا آن حضرت، اعلم و اخطب و ابلغ امت است و هادى و رهبر و خلیفه ى بحق است بر ایشان. اولین شاگرد مکتب قرآن او است و معلمى جز رسول خدا "ص" نداشته است و از زمانى که لقمه اى را مى جوید و در دهان على "ع" مى گذاشت تا زمانى که على "ع" جسد شریف پیغمبر را غسل داد و به خاک سپرد، از او جدا نشد. این ست که ما هم امروز پس از طى ده قرن به پیروى از علماى محقق سلف مى گوییم ""نهج البلاغه اخ القران"" است و با تصدیق میلیونها مسلمان مواجه مى شویم.
این موضوع نباید سهل و ساده تلقى شود که در بین هزارها کتاب دینى تنها یک کتاب چنین عنوان و شهرتى پیدا کند، زیرا چنانکه ذکر شد، در طى این هزار سال، نهج البلاغه و هزارها کتاب دینى دیگر مورد مطالعه و تحقیق و بررسى دانشمندان نقاد و نکته سنج قرار گرفته است و در تخطئه و تصویب و نقض و ابرام این کتاب ها سخنان فراوانى را گفته و کتاب هاى بسیارى را پرداخته اند.
قضاوت درباره ى هر امرى در ابتدا ممکن است توام با حب و بغض و پنهان ماندن عیوب و نقایص مخفى حتى بر نکته سنجان باریک بین بوده باشد و در نتیجه آن قضاوت خالى از تحقیق و غیر مطابق با واقع گردد. اما هر گاه درباره ى موضوعى ده قرن متوالى تحقیق و بررسى شد، قضاوتى که درباره ى آن موضوع پس از این مدت مى شود، به طور مسلم مطابق با واقع و حقیقت خواهد بود. درباره نهج البلاغه پس از هزار سال تحقیق و نقد و بررسى به اتکاى حدیث شریف ""على مع القران و القران مع على"" و ادله ى دیگر، مى گویند نهج البلاغه اخ القرآن و از معتبرترین کتب اسلامى است و در اطرافش آنقدر قلم فرسایى مى کنند که بعد از قرآن نظیرش در این زمینه در دنیا یافت نمى شود.
مباح دانستن محرمات همیشه به خاطر این نیست که شخص معتقد به دستورات اسلام نیست. بلکه واقعا عدهای هستند که با اسلام مشکلی ندارند بلکه محب اهلبیت ع هستند اما در عمل بعضی از دستورات دینی را رعایت نمیکنند. اما باید بدانیم اباحهگری همیشه اعتقادی نیست و به لاقیدی در عمل هم اباحهگری صدق میشود و با تعالیم اسلامی در تضاد است.
به عبارت دقیق تر اباحه گری گاهی در اعتقادات است و گاهی عملی است.
1. اعتقاد ؛ یعنی شخص بر این باور باشد که انجام همه یا بخشی از محرمات الهی جایز است. بر این اساس، در برخی از تعاریف گذشته نظیر تعریف دهخدا و معین قید عدم اعتقاد آمده و از چنین کسی به ملحد یاد شده است.
2. عمل ؛ یعنی ممکن است شخص واقعاً معتقد به انجام وظایف دینی و ترک محرمات باشد، اما در عین حال در مقام عمل به دلایل مختلف دچار بیقیدی و لاابالیگری شده باشد.
اباحیگری که بخشهایی از جامعه ما بدان مبتلاست از این نوع است. یعنی افرادی که از جامعه برغم اذعان به اعتقادات دینی در مقام عمل چندان پایبند به شرع و احکام شرعی نیستند.
بنابراین صرف اینکه زنی بیحجاب به امام حسینع محبت دارد، باعث نمیشود بیقیدی او نسبت به حجاب ندیده گرفته شود همچنانکه گاهی فردی به ظاهر مذهبی در مواردی مثل غیبت بیقید است. اینها اباحهگری_عملی محسوب میشود که با تعالیم اسلام همخوانی ندارد. باید نسبت به همهی این موارد حساسیت نشان داد.
مسیر اسلام مسیر روشنی است و عدم پایبندی به دستورات دینی را در مقام عمل برنمیتابد بنابراین در قرآن مکرر این آیه را شنیده اید که:
والذین آمنوا و عملوا الصالحات...(1)
در تعالیم دینی صرف ایمان کافی نیست عمل نیز باید صالح باشد.
این امر یک امر تعبدی صرف هم نیست بلکه کاملا معقول است. شخصی حجاب را کنار میگذارد. از شما سوال میکنیم که تا کجا چنین اجازه ای دارد؟ فقط مویش؟ مو و دستش؟ مو، دست و پاهایش؟ حالا اگر پایش را اشکالی نمیداند، تا کجای پایش؟ وقتی شما اساس یک چیز را از بین بردید دیگر نمیتوانید جلوی لوازم باطل آن را بگیرید. حالا اگر فردا شخصی واجب دیگری را انجام نداد چه؟ مثلا نماز نخواند؟ او هم دقیقا به همین استدلال تمسک میکند و نماز را کنار میگذارد. حالا از دین چه میماند؟!
مثنوی حکایتی دارد که در آن میگوید:
شیر بیدم و سر و اشکم کی دید
اینچنین شیری خدا خود نافرید...
حالا دینی که حجاب ندارد، نماز ندارد و ...این دین چه دینی خواهد بود و از دین چه خواهد ماند؟!
خدای متعال برای بیان شدت زشتی یک رذیلهی اخلاقی به نام غیبت، و برچیدن چنین رذیلهای از جامعهی اسلامی، با خطاب: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ... وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ...»؛[1]مؤمنان را از غیبتکردن بر حذر میدارد.
در این آیه، خداوند غیبت کردن از برادر مؤمن را به خوردن گوشت مردار او تشبیه مینماید.
در اینجا چند نکته قابل دقت است:
از اینکه خداوند آنرا مقید به گوشت برادر کرد(لَحْمَ أَخیهِ)، براى این است که جامعهی اسلامى متشکل از مؤمنان است و مؤمنان برادران یکدیگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ».[2]
خداوند چرا برادر مؤمن را مرده میخواند؟ پاسخ آن است که مؤمنی که از او غیبت میشود، مانند مردگان بیخبر است از اینکه دارند از او غیبت میکنند.
از اینکه با فعل ماضی فرمود: «فکرهتموه»، و نفرمود «فتکرهونه»، این نکته برمیآید که چنین کراهتی، امرى ثابت و محقق است، و هیچ شکى در این نیست که شما هرگز راضى نمیشوید گوشت برادر مرده خود را بخورید. پس همانگونه که این کار مورد کراهت و نفرت شما است، باید غیبت کردن برادر مؤمنتان، و بدگویى پشت سر او نیز مورد نفرت شما باشد؛ چون این هم در معناى خوردن گوشت برادر مردهتان است.
این سخن خداوند تنها در مورد حرمت غیبت میان مسلمانان و مؤمنان است، به قرینه اینکه در تعلیل حرمت آن، عبارت «لَحْمَ أَخِیهِ» آورده شده، و روشن است که اخوت تنها در بین مؤمنان است.[3]
از تشبیه غیبت مؤمن به خوردن گوشت مردهی برادر میتوان برداشت کرد، همانگونه که خوردن گوشت مردار حرام است و عذاب اخروی دارد، غیبت نمودن از مسلمان هم از نظر شرع حرام بوده، و عذاب دارد.
همانگونه که خوردن گوشت مردار تنفر طبع دارد و به صحت جسم آسیب میرساند، غیبت مسلمان هم انزجار روحی میآورد و سبب دشمنى و عداوت میگردد و خوى انسانى و عاطفه بین اقوام و دوستان را تبدیل به دشمنى و ضدیت میگرداند.[4]
از طرفی میدانیم که جز برای گروهی بسیار اندک که به هر دلیلی دلهایشان از دلسوزی و رحم خالی شده، خوردن مردار انسان برای تمام انسانها و حتی بیشتر غیر مسلمانان نیز تنفرآمیز است؛ با این وجود اما این آیه با عبارت «یا أیها الذین آمنوا» آغاز شده و مخاطب آن، انسانهای مؤمن هستند. و افراد باایمان از آنجا که خوردن گوشت برادر مردهشان را خلاف عقل و شرع میدانند، به طور طبیعی از آن تنفر بیشتری دارند. و آنچه را که عقل از آن تنفر دارد سزاوارتر به پیروی است؛ چون انگیزهی عقل نسبت به طبع با اندیشه و بصیرت همراه است.[5]
در زبان و ادبیات عرب نیز غیبت کننده به خورنده گوشت مردم تشبیه شده است، شاعر عرب گفته است:
«و لیس الذّئب یأکل لحم ذئب و یأکل بعضنا بعضا عیانا»؛
گرگ گوشت گرگ دیگر را نمیخورد، در حالى که ما گوشت همدیگر را آشکارا میخوریم.
شاعر دیگری میگوید:
«فإن یأکلوا لحمى وفرت لحومهم و ان یهدموا مجدى بنیت لهم مجدا»؛
اگر (با غیبت من) گوشت بدن مرا بخورند، من (با گفتن خوبیهایشان) گوشت بدنشان را خواهم افزود، و اگر عزت مرا پایمال کنند، من عزّتشان خواهم داد.[6]
گفتنی است؛ همین تعلیلى که در جملهی «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ ...»، براى حرمت غیبت آمده، تعلیل براى حرمت تجسس نیز هست؛ به دلیل آنکه فرق غیبت با جاسوسی تنها در این است که غیبت اظهار عیب مسلمانى است براى دیگران - چه اینکه عیبش را خود ما دیده باشیم و چه اینکه از کسى شنیده باشیم- و تجسس عبارت است از اینکه به هر وسیله بخواهیم به عیب او آگاه شویم، ولى در اینکه هر دو عیبجویى است مشترکاند، و در هر دو میخواهیم عیبى پوشیده برملا شود. منتها در تجسس براى خود ما برملا میشود، و در غیبت براى دیگران. و به همین جهت بعید نیست که جمله «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً ...»، تعلیل براى هر دو جمله باشد؛ یعنى هم جمله «وَ لا تَجَسَّسُوا" و هم جملهی«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً».[7]
[1]. حجرات، 12.
[2]. حجرات، 10.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 324- 325، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 13، ص 251، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
[5]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، تهرانی، شیخ آقابزرگ، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج9، ص 350، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[6]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 206، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372 ش.
[7]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 325.
چگونگی زیارت خدا در بهشت
اباصلت میگوید از امام رضا علیه السلام پرسیدم اهل حدیث نقل میکنند که اهل ایمان از منازل خود در بهشت خدا را زیارت میکنند. این به چه معناست؟
امام ع فرمود:
خداوند حضرت محمدص را بر تمام مخلوقین حتی انبیاء و فرشتگان برتری داده است. بیعت کردن با پیامبررا بمنزله بیعت با خود قرار داده است و زیارت پیامبر را در دنیا و آخرت مثل دیدار و زیارت خود قرار داده است دلیل این گفته آیه 80 سوره نساء است. «من یطع الرسول فقد اطاع الله » و نیز آیه 18 سوره فتح «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم»
و نیز رسول الله ص فرمود: «هرکس در حیات من یا بعد از مرگم به زیارت من بیاید خداوند را زیارت نموده است»
درجه و مقام پیامبر در بهشت از تمام درجات بالاتر است پس هرکس از درجه و مقام خود در بهشت پیامبر را زیارت کند خداوند را زیارت کرده است.
(احتجاج جلد 2 ص409)
امام صادق علیه السلام فرمود: درعلم و قدرت و احاطه خداوند فرقی نمیکند. ولی خداوند اولیا و بندگانش را امر کرد که دست به سوی آسمان و سوی عرش بلند کنند چون آن را معدن رزق قرار داد.
پس ما همان چیزی را بیان کردهایم که قرآن فرموده و از رسول مکرم اسلام ص رسیده است که فرمود دستهایتان را به سوی خدا عز و جل، بلند کنید...
التوحيد (للصدوق) / 248 / 36 باب الرد على الثنوية و الزنادقة
مقدمه
در باور عمومی، «شرف الشمس» انگشتری با نگین عقیق زردرنگی است که با نیتهای مختلفی مورداستفاده مردم، قرار میگیرد. برخی آن را حرز میدانند و برای محافظت از بدیها و بلاها، به کار میگیرند. بعضی به نیت گشایش، خواص درمانی، افزایش رزق و روزی و ... از این انگشتر استفاده میکنند که برخی از خواص یادشده، مربوط به عقیق زرد است؛ بنابراین، شرف الشمس سنگ یا انگشتر نیست، بلکه حرز و دعایی منسوب به امام علی علیهالسلام است که آن را بر عقیق زرد حکاکی میکنند.
پاسخ
همانگونه که بیان شد برخلاف باور برخی از مردم «شرف الشمس» نگین انگشتری زردرنگ نیست بلکه دعایی منسوب به امام علی علیهالسلام است. آداب مختلفی برای حکاکی این حرز مشهور است مانند اینکه در روز 19 فروردین باید انجام شود و علت آن را چنین گفتهاند که این روز، خورشید به مکان خاصی در آسمان میرسد و حالتی معادل با شب قدر را به وجود میآورد. در این روز خورشید در مقایسه با سایر کواکب روی زمین تسلط بیشتری دارد و به همین علت، خورشید شرافت خاصی در این روز پیدا میکند!
بر اساس جستجوهای انجامشده روایت مستندی در کتابهای حدیثی و دعایی برجایمانده از محدثان و عالمان گذشته یافت نشد و سفارشی از سوی معصومان علیهمالسلام نسبت به استفاده از شرف الشمس، مشاهده نشد. تنها، در چند سدههای اخیر آنهم در برخی کتابها یا بیان برخی عالمان به این مسئله اشاراتی شده که پایه تحلیلهای مختلفی واقعشده است؛ مثلاً برخی با بدگمانی به آن نگریسته و شرف الشمس و تصاویر موجود در آن مانند ستاره را ساخته یهود میدانند! در مقابل، گروهی دیگر با نظر مثبت به این قضیه پرداختهاند و اَشکال و رمزهای بهکاررفته در آن مانند ستاره پنجپَر را برگرفته از پنج نام مبارک خداوند یعنی «نور، مؤمن، رحمن، جمیل، الله» دانستهاند.
با همه این تفاصیل و جزئیات که در بین مردم شهرت دارد، متأسفانه، هیچکسی بهصورت مستند، درباره شرف الشمس سخن نگفته است! برخی سخنان هم که درباره خواص و ویژگیهای آن ذکرشده، تحلیلهایی خارج از مستند روایی است. بااینوجود، برخی عالمان، استفاده از انگشتری که اذکار و شکل مشهور به شرف شمس در آن حکشده را رد نمیکنند و به دست کردن چنین انگشتری بهقصد رجا (به امید کسب ثواب) را دارای اشکال نمیدانند.
البته توجه به این نکته نیز سودمند است که سیره اهلبیت علیهمالسلام ارجاع به اینگونه رموز نجومی و علوم غریبه نبوده و حتی اهلبیت علیهمالسلام با برخی از منجمان (ستارهشناسان) که برای ستارگان بهصورت مستقل و در مقابل قدرت خداوند، قائل به قدرت و اثرگذاری بودند، برخورد میکردند. (1) به نظر میرسد، شایسته است که بهجای استفاده از شرف الشمس و درگیر شدن با نکات مبهم زیادی که در مورد آن وجود دارد، از انگشترهایی با نگین عقیق یمنی (2)، فیروزه (3) و ... استفاده کرد که روایات متعددی در کتابهای حدیثی شیعه پیرامون آنها وجود دارد.
جمعبندی
بنابراین روایت صحیح و مستندی پیرامون شرف الشمس وجود ندارد و برخی از خواص و آثاری که برای آن بیان میشود، مربوط به سنگی است که روی آن حکاکی شده است. بخش دیگری از تأثیراتی که برای شرف الشمس مشهور شده نیز ناشی از تجارب شخصی و یا تقارن اتفاقات برای برخی افراد بوده و بهعنوان یک تجربه شخصی محسوب میگردد و قابل انتساب به دین و نسخهپیچی همگانی نیست.
پینوشت
1. ر.ک: سید رضی، نهجالبلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم: هجرت، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 78.
2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: اسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 6، ص 470.
3. همان، ج 6، ص
بله، بزودی امکانات متعددی را برای ارتباط هر چه بهتر را ارائه مینمایم.
هر دپارتمان، بخش مجزایی برای پرسش و پاسخ دارد
دپارتمانهای تخصصی به شرح زیر است
* نجوم
* حقوق
* ادبیات
*عرفان
*طبیعت
سماع قلم
مکتوبات ( فرشید احمدی )