menusearch
farshidahmadi.com

برای خدا چیزی به نام «نشد» وجود ندارد.

header
۱۴۰۴/۱/۱۵ جمعه
(0)
(0)

برای خدا چیزی به نام «نشد» وجود ندارد.

برای خدا چیزی به نام «نشد» وجود ندارد.

جمله‌ی «برای خدا چیزی به نام نشد وجود ندارد» در ظاهر ساده، اما در باطن بسیار ژرف، عارفانه و سرشار از توحید است. برای تفسیر کامل و ادیبانه و عرفانی این جمله، می‌توان از چند منظر به آن نگریست:


۱. از منظر توحید افعالی

در عرفان اسلامی، یکی از مراتب توحید، «توحید افعالی» است؛ یعنی باور به اینکه هیچ فعلی در عالم، جز با اراده و قدرت خداوند واقع نمی‌شود. آنچه ما «نشد» می‌پنداریم، در واقع یا «نخواست» اوست، یا «بهتر دانست» که آن امر در آن زمان واقع نشود.

بنابراین، نشدن در قاموس الهی معنا ندارد؛ آنچه هست، یا وقوع یافته به اراده‌ی اوست، یا از وقوع بازمانده به حکمت او. از این نگاه، هرچه رخ دهد، و هرچه رخ ندهد، همه جلوه‌ی "شدنی" است، اگر از چشم الهی به آن نگریسته شود.

۲. از منظر قدرت مطلق

خداوند در عرفان و فلسفه‌ی اسلامی، «قادر مطلق» است. یعنی هیچ محدودیتی در قدرت او نیست. اگر امری نشود، نه از ناتوانی خداست، بلکه از حکمت اوست. پس وقتی می‌گوییم:

«برای خدا چیزی به نام نشد وجود ندارد»

یعنی هیچ امری نیست که اگر او بخواهد، نتواند انجام دهد. آنچه ما «محال» می‌پنداریم، برای او ممکن است، مگر آنچه ذاتاً محال باشد (مثل جمع اضداد در ذات واحد). ولی آن هم نه از سر ناتوانی، بلکه از آن رو که ذات الهی، منزه از تناقض و تضاد است.

۳. از منظر دل عاشق

در ادبیات عرفانی، عاشقان خدا بر این باورند که:

«هر چه او کند، همان نکوست»

از نگاه عارف، هرچه نشد، یعنی نباید می‌شد. و هرچه شد، همان کمال بود در لباس واقعیت. بنابراین، نشد تنها در ذهن محدود ماست. در پیشگاه حق، هر آنچه رخ می‌دهد، و هر آنچه نمی‌افتد، در لوح علم او از پیش رقم خورده، و جز آنچه باید، نمی‌شود.

۴. در بیان مولانا

مولانا در مثنوی می‌فرماید:

این که گویی این کنم یا آن کنم
خود نشان‌ست از گمانی بی‌سَنَم
تو به تقدیر و قضا اندیشه کن
چون قضا آید، قلم بشکند

مولوی بارها تأکید می‌کند که آنچه شد، مقدر بود، و آنچه نشد، به مصلحت از قلم تقدیر نیفتاد. پس در نگاه او نیز، نشدنی در کار نیست، اگر فاعل مطلق را بنگری.

۵. نتیجه‌گیری عرفانی

جمله‌ی «برای خدا چیزی به نام نشد وجود ندارد» یعنی:
خداوند در قلمرو مطلق خود، فاعل مختار و کامل است؛ او را هیچ مانعی نیست، مگر آنکه خود نخواهد. نشدن‌ها، در واقع نخواستن‌های اویند، یا تأخیرهایی به سود بنده. و در آنچه نشد، شاید هزاران «شد» پنهان باشد، که ما از آن بی‌خبریم.


از زبان بزرگان

بی‌هیچ تعارف و با چاشنی عرفان و ادب، بیا این جمله‌ی دل‌نشین رو از زبان بزرگانی مثل حافظ، مولانا، ابن عربی و علامه طباطبایی بررسی کنیم؛ هرکدوم یه جور، ولی همه به یک معنا اشاره می‌کنن: در درگاه حضرت حق، چیزی به نام "نشد" نیست.

۱. از زبان حافظ:

حافظ اگرچه شاعر عشقه، ولی سراسر دیوانش بوی معرفت و توکل می‌ده. از لحن حافظ این‌طور می‌شنویم:

گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
تا در آن پرده نداند به حقیقت که کیست

تعبیر حافظ:
در دیار دوست، شد و نشد معنا نداره. آنچه تو «نشد» می‌خوانی، در پرده‌ای‌ست که تو را به آن راه نیست. اما بدان: اگر مشیت او تعلق گیرد، محال‌ترین‌ها ممکن می‌شود. وصال گل سرخ، اگرچه به کوشش نیست، ولی هر که در این راه بسپارد، به عنایت خواهد رسید.

۲. از زبان مولانا:

مولوی، سلطانِ میدان معرفته. او اهل دل رو از شد و نشد به بی‌نیازی از قضا و قدر ظاهری می‌رسونه. به نقل از مثنوی:

کارها را جمله پیش انداختست
هر چه خواهد، آن زمان بپرداختست

گر ز مشرق آیدت ظلمت، عجب
گر ز مغرب، آیدت خورشید، شب

تعبیر مولانا:
نشد؟ یعنی چه؟ هر آنچه هست، شدنی‌ست. اگر شب در مشرق طالع شد، یا آفتاب از مغرب زد، باز هم از اوست. اراده‌اش پیش از هر بودنی، کار را تمام کرده. هر آنچه شود، و هر آنچه نشود، از تدبیر بی‌چون اوست. نشد، یعنی نشد برای تو، ولی شد در دفتر حکمت خداوند.

۳. از زبان محیی‌الدین ابن عربی:

ابن عربی، عارف وحدت‌الوجودیه. نزد او، همه چیز در تجلیات حق جاری‌ست. او می‌فرماید:

«الوجود واحد، و ما ثمّ إلا هو، و کلّ ما یظهر، فهو مراد الحق»

یعنی:
وجود یکی‌ست، و جز خدا چیزی نیست. هر آنچه در هستی نمود پیدا می‌کند، خواسته‌ی خداست.

تعبیر ابن عربی:
نشدنی وجود ندارد، چون هرچه هست، تجلی حق است. اگر امری رخ نداد، او خود، آن عدم را خواسته است، و در واقع، «نشد» هم نوعی «شد» است در لباس خفا.

۴. از زبان علامه طباطبایی (ره):

علامه در تفسیر المیزان می‌فرماید:

«هیچ حادثه‌ای در عالم ممکن‌الوقوع نیست، مگر آنکه علم الهی آن را احاطه کرده، و اراده‌ی الهی آن را امضا کند.»

تعبیر علامه:
در نظام هستی، همه‌چیز بر مدار علم و اراده‌ی خداست. آنچه برای تو "نشد"، در علم او بوده که "نباید بشود". پس از منظر حکمت، نشدن، همان شدنی‌ست که ما نمی‌فهمیمش.

جمع‌بندی نهایی (زبان دل)

جان جانم ! از هر زبان که بشنوی، جان سخن یکی‌ست:

در ملک خدا، چیزی به نام «نشد» نیست.
هرچه هست، یا از لطف است، یا از حکمت.
و آنچه نشد، شاید نجاتی بود در لباس محرومیت.

اگه بخوای، این رو به زبان سعدی، عطار یا امام علی (ع) هم برات بیارم. بگو فقط از کی دوست داری بخونی.

پرسش‌های متداول
نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر