این مسائل به دلایل مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی به وقوع پیوستهاند. برخی از این خدشهها و کملطفیها عبارتند از:
بسیاری از افراد در طول تاریخ تلاش کردهاند تا مولانا را با دیدگاهها و ایدئولوژیهای خاص خود تفسیر کنند. برخی از این تفسیرها به گونهای بوده که مولانا را به عنوان یک شخصیت دینی محافظهکار یا حتی متحجر معرفی کردهاند، در حالی که مولانا خود همواره بر آزاداندیشی، عشق و تعالی انسانی تأکید میکرد.
در برخی مواقع، از مولانا به عنوان ابزاری سیاسی بهرهبرداری شده است. مثلاً در دورانهای مختلف حکومتهای مختلف سعی کردهاند او را بهعنوان یک نماد از هویت فرهنگی یا مذهبی خود معرفی کنند، بدون توجه به این که مولانا خود مروج وحدتگرایی و پذیرش تنوع انسانها بود.
برخی از پژوهشگران و منتقدان بیشتر بر جنبههای فلسفی یا مذهبی آثار مولانا تمرکز کردهاند و جنبههای عرفانی، انسانی و اجتماعی آنها را نادیده گرفتهاند. مولانا بیشتر بهعنوان یک راهنمای روحی و عرفانی شناخته میشود، نه تنها یک فیلسوف یا شاعر مذهبی.
برخی افراد در تلاش بودهاند تا مولانا را از فرهنگ و تاریخ ایرانی جدا کنند، در حالی که او عمیقاً بخشی از این فرهنگ است. این جداسازی نه تنها به مولانا ظلم میکند، بلکه به تاریخ و فرهنگ ایران نیز آسیب میزند.
در غرب، گاهی اوقات آثار مولانا به گونهای ترجمه شدهاند که تنها به ابعاد عاشقانه و عرفانی آثار او پرداخته شده است و ابعاد سیاسی، اجتماعی و فلسفی آنها نادیده گرفته شده است. اینگونه تفسیرها باعث شده که مولانا بیشتر بهعنوان یک شاعر عاشقانه و عارف معرفی شود و نه بهعنوان یک فیلسوف جامعنگر.
آثار مولانا باید در سیاق تاریخی و فرهنگی زمان خود بررسی شوند. گاهی اوقات برخی از تحلیلها از آثار مولانا بدون توجه به این سیاق تاریخی و فرهنگی، به غلط برداشت میشود و از دیدگاههای او سوءتفاهمهایی ایجاد میکند.
این خدشهها و ظلمها بهطور کلی بر چهره مولانا تأثیر گذاشتهاند و باعث شدهاند که بسیاری از ابعاد عمیق و گرانبهای شخصیت و آثار او نادیده گرفته شوند.
مولانا در طول تاریخ با کملطفیها و خدشههای مختلفی مواجه شده است.
این خدشهها در هر دورهی تاریخی به گونهای متفاوت به او وارد شدهاند، و از تحریفات معنوی گرفته تا استفادههای سیاسی و اجتماعی از آثار او، همه جنبههایی از این کملطفیها هستند. در اینجا به تفصیل به این کملطفیها و خدشهها در هر عصر اشاره میکنیم:
در دوران زندگی مولانا (1207-1273م)، او در یک فضای فرهنگی و مذهبی خاص زندگی میکرد. او در برابر برخی از آموزههای مذهبی زمان خود ایستاد و در آثارش به تفکرات آزاداندیشانه و عرفانی اشاره کرد که این با آموزههای رسمی مذهبی در آن زمان تفاوتهای زیادی داشت.
مخالفت با تعصبات مذهبی: مولانا همواره بر آزاداندیشی و پرهیز از تعصبات مذهبی تأکید میکرد. در همان زمان نیز برخی از روحانیون محافظهکار، آثار او را نادرست دانسته و او را متهم به بدعت میکردند. مولانا از نقد شدید برخی از معاصران خود از جمله علمای متعصب برخوردار بود که از او به عنوان یک فرد غیر مذهبی یاد میکردند.
نبود امکان پذیرش تمامی نظرات او: مولانا به دنبال پیوند میان عقل و عرفان، بین علم و عشق، بود و در این مسیر، بسیاری از علما و روحانیون آن زمان نمیتوانستند به درک درستی از پیامهای عمیق عرفانی او برسند.
پس از وفات مولانا، آثار او تحت تأثیر تحریفات و انحرافات قرار گرفت. در این دوران، دو جریان عمده به خدشه در شخصیت و آموزههای مولانا پرداختند:
تحریفهای فقهی و دینی: در قرنهای بعدی، برخی از علمای دینی سعی کردند مولانا را در قالب خاصی از دین قرار دهند که مطابق با معیارهای رسمی آن زمان باشد. به همین دلیل، برخی از تفسیرها و شروح آثار مولانا در این دورهها به گونهای نوشته شده که دیدگاههای او بیشتر با تعالیم رسمی همراستا شود و نه با آموزههای ناب عرفانی و انسانی او.
افزایش تعصبات مذهبی و دور شدن از جنبههای عرفانی: با گسترش تعصبات مذهبی در دورانهای بعد، مولانا کمتر به عنوان یک عارف آزاداندیش شناخته میشد و بیشتر او را در چارچوبهای خاص مذهبی میدیدند. بسیاری از ویژگیهای عرفانی او در تحلیلهای دینی نادیده گرفته میشد.
در این دوره، پس از ظهور و تثبیت حکومت صفویه، مولانا بهعنوان یک شخصیت برجسته اسلامی مورد توجه قرار گرفت، اما با پیچیدگیهایی نیز همراه شد:
ایران و تحریفات صفوی: در دوران صفویه، با گرایش به تشیع و برتری جویی این مذهب، آثار مولانا بهگونهای تفسیر شدند که بر تأثیرات تشیع تأکید بیشتری شود، به طوری که برخی از مفاهیم مولانا بهویژه درباره وحدت وجود و حقیقتگرایی با استفاده از ایدئولوژیهای صفوی تطبیق داده شد.
مذهبی شدن بیش از حد آثار: در دوران صفویه، آثار مولانا بیش از حد در چارچوبهای مذهبی قرار گرفتند و کمتر به جنبههای انسانی، اجتماعی و فلسفی آنها پرداخته شد.
در دوران قاجار، مولانا بهطور عمده به عنوان یک شاعر ملی و مذهبی شناخته میشد و به شدت از طرف حکومت بهعنوان یک نماد فرهنگی مورد استفاده قرار گرفت.
استفاده سیاسی از مولانا: در دوران قاجار، شاعران و نویسندگان زیادی به استفاده از نام مولانا برای مشروعیت بخشیدن به حکومت و قدرت خود روی آوردند. در این زمان، مولانا بیشتر بهعنوان یک نماد فرهنگی و دینی مورد توجه قرار گرفت و کمتر به جنبههای عرفانی و انسانگرایانه او پرداخته شد.
کملطفی به ابعاد عرفانی و انسانی آثار: در این دوره، تمرکز بر جنبههای مذهبی و ملی آثار مولانا بیشتر شد و جنبههای عرفانی، اجتماعی و فلسفی آثار او نادیده گرفته شدند.
در عصر حاضر، مولانا بهشدت در سطح جهانی شناخته شده است، اما هنوز هم در بسیاری از جوامع شاهد کملطفیها و تحریفهای مختلفی هستیم.
غرب و تحریفات در دنیای مدرن: در غرب، مولانا ابتدا بهعنوان یک شاعر عرفانی معرفی شد که بیشتر به جنبههای عاشقانه آثار او پرداخته شد. آثار مولانا به طور عمده در قالب شعرهای عاشقانه و روحی ترجمه و منتشر شدند و بسیاری از جنبههای فلسفی، اجتماعی و سیاسی آن نادیده گرفته شدند. این تحریفها باعث شد که مولانا در غرب بیشتر بهعنوان یک عارف عاشق و نه یک فیلسوف جامعنگر شناخته شود.
استفادههای سیاسی و فرهنگی در ایران: در ایران نیز در دوران معاصر، برخی از گروهها و جریانها، از جمله حکومتها و احزاب مختلف، از مولانا به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به ایدئولوژیهای خود بهره بردند. از این رو، همواره تصویر واحد و واقعی از مولانا در جامعه ایران و جهان وجود نداشته است.
نتیجهگیری
در طول تاریخ، مولانا با انواع خدشهها و کملطفیها روبرو بوده است. این خدشهها نه تنها به صورت تحریف معنوی، بلکه بهصورت استفادههای سیاسی و مذهبی نیز به او وارد شده است. مولانا باید بهعنوان یک شخصیت چندبعدی درک شود که علاوه بر جنبههای مذهبی و عرفانی، جنبههای فلسفی، اجتماعی و انسانی نیز در آثارش وجود دارد.
پی رایت: تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به فرشید احمدی است. استفاده از محتوای رایگان با ذکر منبع بلا مانع است.