آیا یکیست یا دو؟ چشم ظاهر یکی میبیند، اما دل آگاه میداند که در پس این وحدتِ فریبنده، دو جانِ عاشقانه در هم تنیدهاند؛ دو کهکشان، دو روحِ سرگردان در پهنهی بیکران آسمان، که به فرمان عشق، در خطی از تقدیر به دیدار هم آمدهاند.
یکی، پیر و خاموش، چون درویشی غرق در جذبه، نشسته در پیشگاه هستی؛ و دیگری، جوان و رقصان، با ردایی از آبی و سرخ، گرد وجودش طواف میکند. این نه برخورد است، نه تصادف، بل ملاقات است؛ دیداری عاشقانه در خلوتِ کیهان، که زمان از آن چشم میپوشد و مکان، در برابرش سجده میبرد.
نورِ آن کهکشان دور، چون نَفَسِ یارِ پنهان، از دلِ کهکشان نزدیک میگذرد؛ پیچیده در چرخشی از شوق و کشش، حلقهای از حضور میسازد… حلقهای که عارفان آن را حلقهی اینشتین مینامند، اما دلِ عاشق، آن را طوقِ عشق میبیند؛ پیمانی بستهشده در بلندای آسمان، میان دو دل، دو جان، دو هستی.
و تلسکوپِ وب، چون سالکِ خلوتنشین، این لحظهی دیدار را دریافته و ثبت کرده؛ تصویری از یگانگی در عین دوگانگی، تصویری از عشق که در جام جهان افتاده. آری، این عدسیِ گرانشی نیست، این دلرباییست… و هرکه در آن نظر کند، خویشتن را در آینهی معشوق خواهد دید.
زیرا در عالمِ عشق، فاصله افسانه است… و هرکه با دل ببیند، خواهد دانست که هر دو، یکیاند.
کره زمین
پی رایت: تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به فرشید احمدی است. استفاده از محتوای رایگان با ذکر منبع بلا مانع است.