آیا حضرت مولانا اشاره ای به ماه گرفتگی دارد ؟

menuordersearch
farshidahmadi.com
يكشنبه ۱۶ شهریور ۴
(0)
(0)
آیا حضرت مولانا اشاره ای به ماه گرفتگی دارد ؟

حضرت مولانا همان‌گونه که از خورشید، ستاره، سیارات و کیهان برای بیان مفاهیم عرفانی و انسانی استفاده کرده، از ماه‌گرفتگی هم کراراً در آثار خود یاد کرده است هم بصورت مستقیم و هم در داستانها و مثالها.

📖 سند مستقیم از مثنوی معنوی:

در دفتر سوم مثنوی، ابیات ۳۴۴۲–۳۴۴۵

 روز و شب در گردش‌اند این آسمان

گه شود مه تیره، گه روشن تمام

که خسوف آید گهی بدر منیر

گه رود خورشید در ابر ضمیر

 

🔍 توضیح:

اینجا حضرت مولانا به‌وضوح به خسوف (ماه‌گرفتگی) و کسوف (خورشیدگرفتگی) اشاره می‌کنه.

 

"گه خسوف آید" → یعنی گاهی ماه‌گرفتگی رخ می‌دهد.

 

"گهی بدر منیر" → گاهی هم ماه کامل و نورانی است.

مولانا از این تغییرات آسمانی به‌عنوان نمادی از حالات انسانی و روحی استفاده می‌کنه؛ یعنی انسان هم مثل ماه و خورشید دچار تاریکی و روشنی میشه.

📖 سندی از فیه ما فیه:

حضرت مولانا در فیه ما فیه (گفتار ۳۴) وقتی از نور دل حرف می‌زنه، اشاره می‌کنه:

 

> "چون ماه گاه به خسوف شود، این نقصان از ماه نیست، از حایل شدن زمین است."

 

🔍 توضیح:

این خیلی جالبه! چون حضرت مولانا با زبانی ساده میگه: تاریکی ماه‌گرفتگی از خود ماه نیست، از سایه‌ی زمین روی ماهه.

او از این برای بیان عرفان قلبی استفاده می‌کنه: وقتی دل انسان تیره میشه، ذات دل تاریک نیست؛ فقط حجاب‌ها و موانع (مثل زمین میان خورشید و ماه) جلوی نور را می‌گیرند.

✨ خلاصه:

مولانا در آثارش همچون مثنوی معنوی (دفتر سوم، ابیات ۳۴۴۲–۳۴۴۵) و فیه ما فیه (گفتار ۳۴) صریحاً به ماه‌گرفتگی اشاره کرده و اون رو نمادی از تغییر حالات روحی انسان و حجاب‌های میان دل و حقیقت می‌دونه.

✏️✏️شعر زیر یکی از دهها نمونه اشاره حضرت مولانا به ماه گرفتگیست

 

موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی

روز موسی پیش حق نالان شده

نیمشب فرعون هم گریان بده

کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم

زانک موسی را منور کرده‌ای
مر مرا زان هم مکدر کرده‌ای

زانک موسی را تو مه‌رو کرده‌ای
ماه جانم را سیه‌رو کرده‌ای

بهتر از ماهی نبود استاره‌ام
چون خسوف آمد چه باشد چاره‌ام

نوبتم گر رب و سلطان می‌زنند
مه گرفت و خلق پنگان می‌زنند

می‌زنند آن طاس و غوغا می‌کنند
ماه را زان زخمه رسوا می‌کنند

من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من

خواجه‌تاشانیم اما تیشه‌ات
می‌شکافد شاخ را در بیشه‌ات

باز شاخی را موصل می‌کند
شاخ دیگر را معطل می‌کند

شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی

حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست

باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه در یا ربناام جمله شب

در نهان خاکی و موزون می‌شوم
چون به موسی می‌رسم چون می‌شوم

رنگ زر قلب ده‌تو می‌شود
پیش آتش چون سیه‌رو می‌شود

نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظه‌ای مغزم کند یک لحظه پوست

سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش

لحظه‌ای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله

پیش چوگانهای حکم کن فکان
می‌دویم اندر مکان و لامکان

چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی

گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال

این عجب کین رنگ از بی‌رنگ خاست
رنگ با بی‌رنگ چون در جنگ خاست

اصل روغن ز آب افزون می‌شود
عاقبت با آب ضد چون میشود

چونک روغن را ز آب اسرشته‌اند
آب با روغن چرا ضد گشته‌اند

چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا

یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست

یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست

آنچ تو گنجش توهم می‌کنی
زان توهم گنج را گم می‌کنی

چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها

در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود

نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد

تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست

ظاهرا می‌خواندت او سوی خود
وز درون می‌راندت با چوب رد

نعلهای بازگونه‌ست ای سلیم
نفرت فرعون می‌دان از کلیم

پرسش‌های متداول
گالری تصاویر محصول
مولانا و خسوف
مولانا و خسوف
تصاویر
بیشتر

سایت سماع قلم، پژواکی از آگاهیست

instagramtwitertelegramaparatfacebook
طراحی توسط فروشگاه ساز