انیمیشن کوکو (Coco) ساختهی کمپانی پیکسار، اثری است سرشار از مفاهیم عمیق درباره مرگ، حافظه، عشق، خانواده، و موسیقی. این فیلم را میتوان از منظر عرفانی، بهویژه با نگاهی مولویانه، تحلیل کرد. در ادامه، مهمترین جنبههای این پیوند آورده شده است:
- - -
۱. مرگ در نگاه مولانا و کوکو: مرگ، عبور است نه پایان
در کوکو، مرگ پایان زندگی نیست، بلکه گذر به جهانی دیگر است؛ جهانی که در آن انسانها تا زمانی که به یادشان هستند، زندگی میکنند.
مولانا میگوید:
> «مرگ را پایان پنداری؟ نبینی که کشتزار از دل خاک، صد بار برآید!»
(مثنوی، دفتر سوم)
تطبیق:
همانگونه که در کوکو، مردگان در جهان دیگری به حیات ادامه میدهند تا زمانی که نامشان بر زبان زندگان است، در عرفان مولانا نیز مرگ، رهایی از قفس تن و پرکشیدن به ساحت جان است. حافظهی عاطفی بازماندگان، خود نوعی استمرار وجود است.
- - -
۲. موسیقی بهعنوان زبان روح
موسیقی در کوکو نه سرگرمی، بلکه راهی برای اتصال بین جهانهاست؛ موسیقی رازگشاست، پیونددهندهی میگل با اجدادش.
مولانا میفرماید:
> «بانگ چنگی کز درون جان برآید، جان نیوشد، دل ز غوغا وا رهید»
تطبیق:
در دیدگاه مولوی، موسیقی نهتنها زبان دل، بلکه صدای نیستان جان است؛ همانگونه که میگل با آواز به حقیقت خانوادگیاش میرسد، در مثنوی نیز «نی» زبان جان است که اسرار وصل را فاش میکند.
- - -
۳. خاطره و یاد: ستونهای هویت انسانی
در کوکو، فراموشی مساوی با مرگ دوم است. انسانها وقتی برای همیشه فراموش شوند، از جهان مردگان نیز میروند.
مولانا در داستان پیر چنگی میگوید:
> «یاد خدا، زندهدارت میکند؛ نام او، جان را برآرد از عدم»
تطبیق:
در نگاه مولانا، آنچه انسان را زنده نگه میدارد، یاد و ذکر است؛ همانگونه که در کوکو، نگهداشتن نام در دلها ضامن بقاست، در عرفان مولوی نیز «ذکر» و «یاد» راه رستگاری است. یاد حقیقی، نه فقط یاد انسان، بلکه یاد معناست.
- - -
۴. جستوجوی هویت: سفر میگل و سفر سالک
میگل در کوکو سفری درونی و بیرونی برای کشف حقیقت خود آغاز میکند؛ سفری که او را از دنیای مادی به دنیای ارواح میبرد.
مولانا میگوید:
> «از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟ / به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟»
تطبیق:
همانند سفر سالک مولوی، میگل نیز با عبور از حجابهای ظاهری (شهرت، ظاهر خانواده، قضاوتها) به حقیقت وجودی خود و ارتباط عمیقش با موسیقی و عشق پی میبرد.
- - -
۵. عشق و وفاداری: نیرویی فراتر از مرگ
در کوکو، عشق «ماما کوکو» به پدرش حتی در سکوت و پیری ادامه دارد و با شنیدن ترانهی پدر، جان تازهای میگیرد.
مولوی میگوید:
> «عشق از اول چرا خونی بود؟ / تا گریزد هر که بیرونی بود»
و
«عشق آن شعلۀ خداوندی است / ز آتش عشق، هر که افتاد، رست»
تطبیق:
عشق، همان نیرویی است که در هر دو جهان جاریست. در کوکو، عشق دختری به پدر، پلی میشود برای احیای هویت؛ در مثنوی، عشق نیروی قدسی است که مرز مرگ و زندگی را درهم میریزد.
- - -
۶. خانواده: زنجیر خاک یا پل پرواز؟
در ظاهر، خانوادهی میگل مانع او هستند؛ اما در عمق، آنها زمینهی پرواز او را فراهم میکنند.
مولانا میگوید:
> «خار در پا، گر ز عشق یار بود / چون گل و ریحان شود، خوشحال بود»
تطبیق:
همانگونه که در مثنوی، رنج اگر از معشوق باشد، لذتآفرین است، در کوکو نیز ممانعت خانواده از موسیقی، در نهایت بستری برای کشف ژرفای حقیقت میشود.
- - -
جمعبندی: کوکو، مثنوی تصویری است
انیمیشن کوکو را میتوان «مثنوی تصویری» دانست که از طریق روایت کودکانه، بزرگترین مفاهیم عرفانی را بیان میکند:
مرگ، عشق، موسیقی، خانواده، خاطره و هویت. این فیلم، برانگیزانندهی سفری باطنیست که عارفان آن را سفر من الیالحق نامیدهاند.
- - -
از دید داستانپردازی:فیلم در جهان داستانی خودش، سفر میگل به دنیای مردگان را واقعی تصویر میکند. یعنی نه یک خواب بود، نه توهم. او با نواختن گیتار در ''روز مردگان'' و بر اثر نوعی جادو به دنیای ارواح وارد شد.شواهد داستانی نیز این را تقویت میکنند؛ مثلاً:دیگران نمیتوانند او را ببینند.اسلاف مردهاش او را میبینند و با او تعامل دارند.گیتار خاص ارنستو دلا کروز باعث این انتقال شده.یعنی در فضای جهان انیمیشن، سفر او یک سفر واقعی به جهان ارواح است، نه صرفاً روانی یا ذهنی.
در منطق فیلم:بازگشت وابسته به یادآوری و حافظهی زندهها از مردگان است.اگر زندهای تو را به یاد آورد، هنوز در دنیای مردگان میتوانی باقی بمانی؛ اگر فراموش شوی، «مرگ دوم» فرا میرسد.میگل توانست برگردد چون هنوز زنده بود و فرصت بازگشت داشت، و پیوندش با خانواده قطع نشده بود.
مولانا در سراسر مثنوی و فیه ما فیه بارها به امکان دیدار با عالم ارواح و سفر به عالم غیب اشاره میکند، ولی با تأکید بر این نکته:> «سفر به آن عالم، با چشم سر نیست؛ با چشم دل است.»
1. عالم ارواح از این جهان جدا نیست؛ فقط چشم ما پرده دارد:> این جهان جمله خیال است و حقیقت نه مجاز آن که چون و بیچگونهست از خیال ما جداست2. انسان در حالت خلسه، خواب، فنا و وجد عرفانی میتواند به عالم دیگر برود:> خواب را بیدار میداند عارفان مرگ را دیدار میداند عارفان3. بازگشت از آن جهان ممکن است، اما نه با جسم، بلکه با دل روشن و معرفت:> برگذشتن از فلک بی بال و پر نه به پا، بلکه به پرّ جان نگر
پی رایت: تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به فرشید احمدی است. استفاده از محتوای رایگان با ذکر منبع بلا مانع است.