مولانا از حکایت بهعنوان زبانی رمزی بهره میبرد تا مفاهیم عمیق عرفانی، هستیشناسانه و روانشناختی را در قالبی قابلدرک برای مخاطبان گوناگون بیان کند. بهجای بحثهای نظری صرف، او از حکایات بهره میگیرد تا «نوری از معنا» را در دلِ رویدادهای ملموس بیافشاند.
> مثال: حکایت «پیل در تاریکی» استعارهای از ناتوانی عقل جزئی در درک حقیقت کل است. این حکایت، فهمی شهودی از معرفت را القا میکند.
بیشتر حکایات مولانا دربارهی پادشاهان، درویشان، حیوانات و اشیاء، آینههایی برای نمایش ابعاد گوناگون روان انساناند. هر حکایت، نوعی رواندرمانی عرفانی است.
> مثال: در داستان «طوطی و بازرگان»، حکایت نهفقط روایت یک سفر است، بلکه تمثیلی از خودشناسی و رهایی از قفس ذهنی و جسمی است.
مولانا با بهرهگیری از حکایات کهن، قصص قرآنی، افسانههای عامیانه و حکایات صوفیانه، توانسته است ارتباطی عمیق با مخاطبان از سطوح مختلف سواد، فهم، سن و تجربه برقرار کند.
برخی مفاهیم عرفانی یا نقدهای اجتماعی، اگر بهصورت صریح بیان شوند، ممکن است باعث رنجش یا مقاومت مخاطب شوند. مولانا آنها را در لفافهی حکایت بیان میکند تا هم پذیرش بیشتری بیابد و هم تأثیر ژرفتری بگذارد.
> حکایت سگ اصحاب کهف، نقدی است بر جمود متعصبان دینی؛ اما با بیانی چنان هنرمندانه که بهجای طرد، به تأمل میانجامد.
در نظام فکری مولانا، خیال پل میان محسوس و معقول است؛ و حکایت، تجسم همین پل است. او از حکایت بهره میگیرد تا «خیال صادق» را برافروزد و مخاطب را از «ظاهر حکایت» به «باطن حقیقت» ببرد.
پی رایت: تمامی حقوق مادی و معنوی متعلق به فرشید احمدی است. استفاده از محتوای رایگان با ذکر منبع بلا مانع است.