تحول حضرت مولانا بعد از آشنایی با شمس تبریزی، یکی از عمیقترین و بنیادینترین دگرگونیهای شخصیتی و فکری در تاریخ عرفان اسلامی است. این تغییرات نهتنها درونی و شخصی بودند، بلکه در آثار، سبک زندگی و تعاملات اجتماعی او نیز کاملاً مشهودند. در ادامه، تغییرات بنیادین و ساختاری که در مولانا بعد از ملاقات با شمس رخ داد، دستهبندی و ارائه میشود:
۱. تغییرات در شخصیت و رفتار فردی
از یک فقیه و مدرس برجسته به یک عارف عاشقپیشه تبدیل شد.
از عقلگرایی صرف به شهود و عشقمحوری تغییر جهت داد.
تعلق به مقام و شهرت علمی را رها کرد.
از تدریس رسمی و کلاسیک کناره گرفت.
از تصورات خشک فقهی فاصله گرفت و به حکمت عاشقانه گرایش یافت.
توجه به آداب و تشریفات مذهبی جای خود را به توجه به جوهر معنویت داد.
از منطقگرایی به سوی شاعرانگی و ذوقورزی سوق پیدا کرد.
زهد خشک و بیروح را کنار گذاشت.
از قید و بندهای اجتماعی رایج آزاد شد.
نگاهش به انسان و جهان از قضاوتگرایی به مهرورزی تغییر کرد.
۲. تغییرات در رابطه با خدا و دین
دین را بیش از آنکه شریعت بداند، حقیقت و عشق تعریف کرد.
نماز و عبادات او از حالت عادت به جذبه و حضور قلب تبدیل شد.
از خوف خدا به عشق الهی گرایش یافت.
از جدلهای کلامی درباره خدا به درک شهودی رسید.
نگاهش به جبر و اختیار از بحث نظری به تجربه عاشقانه تغییر کرد.
معنای بهشت و جهنم برایش به مفاهیم درونی و کیفی تغییر یافت.
مفهوم شیطان را به عنوان حجابی در مسیر عشق تفسیر کرد.
باور به وحدت وجود در او تقویت شد.
معنای قیامت را در تحول درونی انسان یافت.
قرآن را بیش از پیش از منظر عرفانی و باطنی قرائت کرد.
۳. تغییرات در نگاه به انسان و اجتماع
انسان را فراتر از دین و مذهب، به عنوان تجلی الهی دید.
دشمنیهای ظاهری را با چشم رحمت نگریست.
از قضاوت درباره دیگران پرهیز کرد.
طبقات اجتماعی را نادیده گرفت و همه را یکسان دید.
با اقشار فرودست، صمیمانهتر برخورد کرد.
نسبت به زنان، نگاه ظریفتر و معنویتری پیدا کرد.
بردباریاش در برابر مخالفان افزایش یافت.
درک تازهای از معنای دوستی و عشق انسانی پیدا کرد.
بردباریاش نسبت به اهل ظاهر و فقیهان افزایش یافت.
نگاهش به کفر و ایمان از حالت سیاهوسفید به طیفی از تجربههای معنوی تغییر کرد.
۴. تغییرات در سبک زندگی
لباسهای رسمی فقهی را کنار گذاشت و سادهپوش شد.
از موقعیت اجتماعی خود فاصله گرفت و درویشوار زیست.
خانهاش را محفل عاشقان و سالکان کرد.
از تدریس در مدرسه به محافل سماع و ذکر روی آورد.
در غذا خوردن و نوشیدن، سادگی و قناعت پیشه کرد.
سفرهای درونی و عرفانی را جایگزین سفرهای علمی کرد.
شبزندهداریهایش برای ذکر و تأمل عمیقتر شد.
از دنیای کتابها فاصله گرفت و به دنیای تجربیات عرفانی روی آورد.
میل به نوشتن رسالههای فقهی را رها کرد.
به شعر و موسیقی به عنوان وسیلهای برای تجربه حقیقت پرداخت.
۵. تغییرات در نحوه بیان و اندیشهها
از زبان رسمی و علمی به زبان شاعرانه و رمزی تغییر یافت.
از بیان احکام فقهی به حکایات عرفانی گرایش یافت.
از منطقگرایی و استدلالگرایی فاصله گرفت.
نگاه به زبان و الفاظ تغییر کرد و آنها را قفس معنا ندانست.
از مریدپروری فاصله گرفت و به دوستی واقعی اهمیت داد.
عقاید خود را با لطافت و حکمت بیان کرد، نه با جدل.
کمتر درباره بهشت و جهنم ظاهری سخن گفت.
به جای نصیحت، از طریق داستان و تمثیل پیام خود را منتقل کرد.
نگاهش به خطا و گناه از حالت نکوهش به دعوت به عشق تبدیل شد.
بیش از پیش بر مفهوم فنا تأکید کرد.
۶. تغییرات در آثار و اندیشهها
فقه را به شعر و عرفان ترجیح داد.
مثنوی معنوی را خلق کرد که تلفیقی از حکمت، عشق و داستان بود.
دیوان شمس را سرود که سراسر از سوز و جنون عاشقانه بود.
حکایتگویی در آثارش افزایش یافت.
موسیقی و سماع را در بیان معنویت جایگزین مباحث کلامی کرد.
دیدگاهش نسبت به علم و فلسفه تغییر کرد و آنها را محدودتر از عشق دانست.
تأکیدش بر شمس تبریزی و مقام او در عرفان افزایش یافت.
از علوم رسمی به حکمت تجربی و قلبی روی آورد.
مفهوم «نی» را به عنوان نماد عاشق الهی در آغاز مثنوی مطرح کرد.
نگاه عمیقتری به حرکت، تحول و دگرگونی در هستی پیدا کرد.
۷. تغییرات در ارتباطات و روابط اجتماعی
دوستان و شاگردان پیشینش دچار شگفتی شدند.
برخی از فقیهان و عالمان از او فاصله گرفتند.
بهجای تدریس در مدارس، در کوچه و بازار با مردم همراه شد.
با اهل سماع و صوفیان همراهی بیشتری کرد.
از جدلهای مذهبی و علمی دوری گزید.
در رفتار با فرزندان و خانواده، عاطفیتر شد.
نسبت به منتقدانش نرمتر و مهربانتر برخورد کرد.
بازرگانان و صنعتگران را نیز به حلقه دوستان خود پذیرفت.
از حلقههای بسته نخبگان علمی خارج شد.
به پیروان ادیان دیگر نیز مهر ورزید.
۸. تغییرات در نگاه به مرگ و زندگی
مرگ را جشن وصال دانست، نه پایان.
از مرگ هراسی نداشت و آن را با شادی پذیرفت.
وصیت کرد که هنگام مرگش، اندوهی نداشته باشند.
باورش به بقای روح عمیقتر شد.
نگاهش به زندگی بهعنوان یک رقص دائمی تغییر یافت.
۹. تغییرات در مفهوم عشق
عشق را اصل هستی دانست.
شمس را تجلی عشق الهی دید.
از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید.
عشق را تنها راه شناخت خدا دانست.
عشق را بدون شرط و محدودیت پذیرفت.
این تغییرات، مولانا را از یک فقیه رسمی به یکی از بزرگترین عاشقان و عارفان تاریخ بدل کرد.
سماع قلم
کشکول ( فرشید احمدی )