مولانا، سفر را تنها جابهجایی مکانی نمیداند؛ بلکه آن را حرکت روح از غفلت به آگاهی، از ظاهر به باطن، و از کثرت به وحدت میبیند. برای روشن ساختن نگاه حضرت مولانا به «سفر»، هم تنظیمی مفهومی و شاعرانه و هم طرحی تجسمی را در متن گنجانده ام.
ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
سفر، آغازی است از یادآوری اصل خویشتن؛ یادمان میافتد که «از کجاییم» نه «در کجاییم». آغازش با «درد فراق» است.
این جهان همچون درخت است ای کرام
ما بر او چون میوههای نیمخام
در دل سفر، پخته میشویم. رنج راه، ما را شیرین میکند. هر گام، پوست کهنهای از نفس میاندازد.
زان پیشتر که عالم فانی شود
تو سفری کن که ربانی شود
راهروی مولانا نه بهسوی مقصدی بیرونی، بلکه بهسوی آینهای درون است. در آن آینه، خدا را ملاقات میکند.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
سرگشتگی، بخشی از راه است. حتی گم شدن، نوعی یافتن است. در ظلمت خویش، نور را میطلبیم.
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیئی با موسیی در جنگ شد
سفر حقیقی، بازگشت به «بیرنگی» است، به جایی که خود را در همه میبینیم، و همه را در خود.
نوزادی نورانی، تازه از عالم بالا به زمین افتاده؛ نماد «ما ز بالاییم».
انسانی که با چشمانی اشکبار، پای در راه میگذارد. در دست او چمدانی نیست؛ تنها یک نیلبک دارد. پشتسر او، خانهای شفاف که محو میشود.
راهرو، تنهاست. بیابانی پر از سراب، صخرهها، و صداهای فریبنده. قلبش زخمی است اما چشمش بیدار.
سالک بر قلهای ایستاده، پشت سر تاریکی است، پیشرو خورشید است. بر دستانش نوشته: «انا الحق».
همان نوزاد، اما اینک پیرِ دانایی است که میخندد. نه به خانهی اول بازگشته، بلکه خانهاش را در دل خود یافته. در نگاهش آرامشی است که جهان در آن غوطهور است.
فرشید احمدی
تابستان 1404
بندر مکران
به امید سفرهایی همیشه شاد
کپی رایت: تمامی حقوق مادی و معنوی سایت سماع قلم متعلق به فرشید احمدی است. استفاده از محتوای رایگان با ذکر کامل منبع بلا مانع است.